سه‌شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۰

شورای امنیت و رسیدگی به شکایت رضا پهلوی از علی خامنه ای

در چند روز گذشته رضا پهلوی، گزارش و شکایتنامه ای علیه آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرده است که طبق آن آقای خامنه ای بر اساس ماده هفتم اساسنامه رم متهم به جنایت علیه بشریت شده است. رضا پهلوی همچنین از این شورا درخواست کرده که این شکایت و گزارش را به دادگاه کیفری بین المللی ارجاع کنند. برای بررسی این شکایت و چگونگی شکل گیری آن، فرنگیس محبی از یورونیوز فارسی گفتگویی با رضا پهلوی داشت و ابتدا این سوال را مطرح کرد که این شکایت بر چه اساسی تنظیم شده است؟
رضا پهلوی: مبنای شکایت مطلبی بوده که مدتها روی آن کار شده توسط کارشناسان و حقوقدانان و فعالین حقوق بشر هم در ایران و هم در خارج جهت تهیه کردن سندی که بر مبنای آن جنایات علیه بشریت را در اصل مطرح میکند و این اتهامی که مسئولیت اصلی این جنایات را به شخص علی خامنه ای که نهایتا تصمیمگیر است در نظام جمهوری اسلامی و در واقع اکثریت ساختارهای سیاسی و شبه سیاسی و به هرحال دولتی و حکومتی و اطلاعاتی یا نظامی حتی قضائی تحت نظر ایشان است و نهایتا تمام تصمیمات را عملا به عهده می گیرند و از این طریق باید مشخص می کرد که یک نفر این وسط بالاخره جوابگو و پاسخگوی اینها باشدم به همین دلیل بود که شخص علی خامنه ای را ما مسئول می پنداریم و در نظر گرفتیم و بنابراین مبنای این شکایت همانطور که خود شما اشاره کردید بر اساس اساسنامه رم تحویل داده میشود به شورای امنیت سازمان ملل به منظور اینکه این مدارک و اسنادی که در اصل نشان دهنده این نوع جنایتها در طول سالها بوده، برای رسیدگی تحویل دادگاه کیفری بین المللی داده بشود.
یورونیوز فارسی: این اتهام سنگینی است که برای اثبات آن به مدارک و شواهد بسیار محکمی نیاز است. آیا شما به غیر از گزارش احمد شهید گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد مدارک و شواهد دیگری ضمیمه شکایتتان کردید که به اثبات این اتهام کمکی بکند؟
رضا پهلوی: با متخصصینی تا به حال صحبت شده که نه تنها خودشان مشاورین حقوقی و سیاسی دولتهای مختلفی هستند، بلکه مبانی که در این گزارش آمده و خیلی شواهد دیگری که به تدریج در این مدت اضافه خواهد شد به این سند، بیش از حداقل کافی برای اینکه سندیت بدهد برای لزوم رسیدگی به یک پرونده جنایی به نظر من کاملا درآن مستتر است.
البته دقت کنید. متأسفانه از یک سو دادگاه کیفری بین المللی، نقض حقوق بشر یا این نوع مسائل در ایران از سال 1999 به بعد را می تواند رسیدگی کند. مسأله البته خیلی عقب تر بر می گردد اما این دادگاه الزاما نمی تواند به خیلی از مواردی که قبل از آن تاریخ اتفاق افتاده، رسیدگی کند اما به هرحال با توجه به اینکه چه در ارتباط با اقلیت های مذهبی چه در ارتباط با اقوام ایران چه در ارتباط با بطور کلی نقض حقوق بشر فعالین سیاسی زندانیان سیاسی اعدام ها شکنجه ها تا شرایطی که منجر میشود به یک جنایت علیه بشریت که فقط محدود به خشونت ها و یا اعدام ها و اینجور مسائل نمی شود. شما حتی اگر امروز وضعیتی را در کشور ایجاد بکنید که یک کسی به علت تفکر سیاسی اش یا جنسیت اش یا اعتقادات مذهبی اش یا فکری اش فرصت مساوی و یا حتی فرصت شرکت برای اینکه زندگی بهتری داشته باشد، اشتغالی داشته باشد، دنبال کاری باشد، این فرصت ها را بگیرید این هم یک نوع نقض حقوق بشر و جنایتی علیه آن حقوق می شود بنابراین کسی که وضعیت ایران را در این 33 سال دنبال کرده باشد کاملا می داند که انواع و اقسام این اتفاقات متأسفانه در ایران اتفاق افتاده است و بنابراین در حد کافی مدرک و دلیل و سند و توضیحاتی هست نه تنها در این پرونده بلکه خیلی مسائل دیگری که می تواند برای تعقیب آقای خامنه ای توسط دادگاه کیفری بین المللی ضمیمه این شکایت شود.
یورونیوز فارسی: انتظار شما از شورای امنیت چه هست؟ اگر اتهام جنایت علیه بشریت را طبق اساسنامه رم وارد بدانند چه اقدامی می توانند انجام دهند؟ 
همان مراجعه دادن این پرونده به دادگاه کیفری بین المللی است، به علت اینکه چون همین اساسنامه رم مشخصا توسط مجلس ایران تصویب نشده است شاکی نمی تواند مستقیما به خود دادگاه کیفری بین المللی مراجعه کند. از این جهت پروتکلش این است که این از طریق شورای امنیت سازمان ملل رسیدگی شود. نمونه اش، اتفاقی است که در ساحل عاج افتاد در رابطه با رئیس جمهور اسبقش، آقای لورن باگبو که به همین طریق و از طریق همین پروسه، پرونده او به دادگاه کیفری بین المللی مراجعه داده شد و نهایتا این شخص محکوم شد. به هرحال پروتکلش در حال حاضر این است.
بنابراین وظیفه یا مسئولیتی که شورای امنیت سازمان ملل در این مورد بخصوص دارد، دقیقا رسیدگی به این نوع شکایت هاست در صورتی که اعضایش توافق بکنند و از این برنامه پشتیبانی کنند که طبیعی است که انتظار من نه تنها از خود شورای امنیت سازمان ملل دقیقا رسیدگی به همین وظیفه و مسئولیتی است که قطعا در این مورد دارند، بلکه تمام پشتیبانی های لازمی که از یک سو هم میهنان ما می توانند به عناوین مختلف انجام بدهند برای رسیدگی به این شکایت با فشارهای مختلف آوردن بر دولت ها، احزاب سیاسی، نهادهای به هرحال چه دولتی چه در بخش جوامع مدنی این کشورها و همینطور شهروندان جهان که در این مورد می توانند پشتیبانی خودشان را از این حق پایمال شده مردم ایران نشان بدهند و از دولت های خودشان بخواهند که در این مورد، این رسیدگی حتما انجام شود.
مصاحبه کامل یورونیوز با رضا پهلوی را دراینجا بشنوید:
یورونیوز فارسی: البته همانطور که خودتان می دانید محکومیت رئیس جمهوری سابق ساحل عاج به خاطر نسل کشی بود. فکر می کنید که یک چنین اتهامی را بشود علیه آقای خامنه ای ثابت کرد؟
رضا پهلوی: نقض حقوق بشر همانطور که گفتم فقط در مورد یک عمل خاص نیست. وقتی که شما حکومتی دارید که در طول 33 سال انواع و اقسام جنایت ها را علیه مردم ایران انجام داده مواردش بیش از حد چیزهایی است که در مورد ساحل عاج شما می گویید. نسل کشی، بوسنی را می شود گفت، خیلی کشورهای دیگه را هم می شود گفت. در مورد ایران انواع و اقسام جنایت ها علیه بشریت صورت گرفته است که به نظر من مردم ایران کاملا در این موارد آگاه هستند و جهانیان روز به روز بیشتر دارند آگاه می شوند. مسأله اصلی دادن تمام داده ها است و اقدامات حقوقی، قانونی و یا سیاسی است که در این رابطه کمکی خواهد بود به مردم ایران که دستشان برای رسیدگی به این نقض حقوقشان به یک جایی بند باشد. جایی که جامعه بین المللی می تواند یک نقشی داشته باشد. این یک مورد خاصش است که می توانند به هرحال نشان دهند که در تمام این ادعاهای به اصطلاح طرفداری از آزادی و حقوق انسان های جهان، آیا واقعا این را باور دارند و اگر دارند این یک موردی است که می توانند به این طریق نشان بدهند و ثابت کنند.
یورنیوز فارسی: کاملا روشن است که ملاحظات سیاسی و اقتصادی و روابط دیپلماتیک میان ایران و کشورهای عضو شورای امنیت به ویژه اعضای دائمی آن تأثیر اصلی را بر تصمیم های شورا دارد. با در نظر گرفتن روابط روسیه و چین با جمهوری اسلامی، آیا شما این امکان را می بینید که شورای امنیت بتواند در ارتباط با شکایت شما اقدامی جدی علیه اقای خامنه ای را سامان دهد؟
رضا پهلوی: اگر شما از من انتظار دارید که حدس بزنم دولت چین یا روسیه این مسأله را وتو خواهند کرد یا نخواهند کرد، با هم باید در انتظار نتیجه اش باشیم. مهم این است که کشورهای جهان منجمله روسیه و چین باید در نظر بگیرند که در دراز مدت، برخورد امروزیشان با مسائلی که برای هشتاد میلیون ایرانی مطرح است و نه فقط ایران، در کل منطقه انعکاس خواهد داشت و انعکاس آن در روابط درازمدت شان با این کشورها چه خواهد بود. آیا مسأله آنی یک سری منافع فرض بفرمایید انرژی یا اقتصادی است که موجب این می شود نخواهند قدم اساسی را در این مورد بردارند؟ به هر حال روزی باید پاسخگوی این مسأله باشند. بار مسئولیت اخلاقی و وجدانی اش را به گردن همان مسئولان و تصمیمگیران می اندازند. واقعیت این است که جهان امروز جهانی است که در جهت احقاق حقوق ملت ها پیش می رود. از بهار عرب شما نمونه بیارید تا تمام نهضت های مختلفی که در سرتاسر جهان بوده نه تنها در رابطه با حقوق بشر بلکه بطور کلی آزادی و دموکراسی و مشارکت ملت ها در امر حکومت هایشان و برخورد امروزی در قرن بیست و یکم و در یک جهان فرای جهان دوقطبی دوران جنگ سرد نشان دهنده این است که دیگر کشورها و ملت هایشان زیر بار این تحقیر و فشار یا زور این حکومت های استبدادی نخواهند رفت. حالا در این برخورد آیا بعضی کشورها یا دولت ها پاسخ مثبت خواهند داد یا خیر، خواهیم دید. بالاخره این یک مورد مشخصی است. به هرحال راه دیگری را من سراغ ندارم که لااقل بتوانیم در حدی که حقوق مردم ایران این وسط حفظ بشود اقدامات لازم را از جانب خودمان و مردم ایران انجام بدهیم. کارهایی که باید انجام بدهیم ولی انتظار و توقع داریم که جهان آزاد به خصوص کشورهای دموکراتیک، لااقل پاسخگوی این مسأله باشند. علامت سئوالی که مطرح می کنید برای همه مطرح است که بالاخره جواب روسیه و چین چه خواهد بود در این مورد باید دید.
یورنیوز فارسی: در گذشته شورای امنیت در مورد چند کشور از جمله صربستان و افغانستان و اخیرا لیبی به ائتلاف های غربی اجازه دخالت نظامی داد. آیا اگر در مورد ایران هم شورای امنیت چنین تصمیمی بگیرد شما از آن حمایت خواهید کرد؟
رضا پهلوی: ابدا. من مخالف کامل هرنوع برخورد نظامی به هر دلیل و شکلی در ارتباط با کشورم هستم. اولا چون باور دارم که نتیجه بسیار منفی خواهد داد. دوما لزومی به این کار برای تغییر اساسی در مملکت نیست. منتها سئوال اصلی در اینجا است که آیا دنیا به این نتیجه رسیده است که جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام ورشکسته سرکوبگر باید برای همیشه از بین برود آنهم البته به دست مردم ایران یا تمام این فشارهای اقتصادی از طریق تحریم برای کشیدن جمهوری اسلامی مجددا به میز مذاکرات در ارتباط با فرضا پرونده هسته ای اش است. این سئوال کلیدی است که باید جهان بالاخره تصمیم نهایی اش را بگیرد. ما مردم ایران می دانیم تا زمانی که نظام جمهوری اسلامی در کشور ما سر کار باشد به هیچ کدام از اهداف و خواسته هایمان نخواهیم رسید و چه دنیا بخواهد و چه نخواهد ما این کار را خواهیم کرد، منتها سئوال این است که آیا جهان در اینجا جواب مردم ایران را خواهد داد یا بالای سر مردم ایران بخواهد باز معامله ای با این نظام ورشکسته انجام بدهد. ولی مردم ایران امروز ملاحظه خواهند کرد و در ذهنشان خواهد بود که در این شرایط حساس کدام کشورها و کدام ملت ها و کدام جنبش ها بوده که دستشان را گرفته اند و کدام ها بوده اند که به آنها پشت کردند. به هر حال فقط جهان می تواند هزینه این تغییر را کمتر کند با اجتناب از سناریوهای بسیار خشن تر و سنگین تر و پرهزینه تر تا این که بیایند یک بار برای همیشه هم خودشان را خلاص بکنند هم کشور ما خلاص بشود از این حکومت به نفع خودمان و به نفع منطقه و به نفع جهان است. منتها از طریق سناریویی که فقط برمی گردد به این که مردم ایران این وسط تعیین سرنوشت بکنند و اینجاست که من بارها گفتم تا زمانی که یک اهرم فشار بر روی نظام جمهوری اسلامی از داخل خود ایران به این سیستم نیاید هیچ اتفاق عجیب و غریبی نخواهد افتاد تا این که به مفهوم این که فرض کنیم فقط از طریق تحریم های اقتصادی میتوان نظام را تضعیف کرد که البته شده منتها هنوز هم که هنوز است بهایش را مردم ایران خواهند پرداخت و رژیم هم هنوز که هنوز است حتی اگر لغزنده شده باشد کاملا فروپاشی نمی شود.
یورنیوز فارسی: با توجه به صحبت هایی که الآن کردید و مخالفت شدیدتان با اقدام نظامی علیه ایران ابراز داشتید و همینطور در گذشته هم مخالفت خودتان رو با تحریمهای شدید علیه ایران ابراز داشتید چه اقدام دیگری برای شورای امنیت میتواند وجود داشته باشد که علیه آقای خامنه ای و دیگر سران جهموری اسلامی که به هر حال متهم به ارتکاب این جنایات هستند انجام دهند؟
رضا پهلوی: شما می توانید تحریم ها را به شکل تحریم های دیپلماتیک کنید، تحریم های مالی کنید، حساب این عوامل سر کار را در سطح بین المللی بلوکه کرده و به اصطلاح فریز کنید. از تمام سران رژیم بگیرید از بعضی از حساب هایی که مربوط می شود به خود دستگاه های این حکومت چه اطلاعاتی چه انتظامی و این یک راه فشار بیشتر آوردن بر خود مسئولین است بدون آنکه الزاما فشارش روی مردم ایران بیاید به عنوان اینکه از نظر اقتصادی یک فشارهای کمرشکنی به وجود بیاید. این سیاست می تواند یک سیاست انفجاری را باعث بشود. من معتقد نیستم که یک سناریوی انفجاری در جهت ایجاد یک ثبات نتیجه بخش باشد . یک وضعیت آنارشی را فقط می تواند به وجود بیاورد کمااینکه در حال حاضر وضعیت بحرانی اقتصاد ایران را همه شاهدش هستیم. در صورتی که ما می توانیم از نظر یک فروپاشی درونی خود سیستم بدون این که مملکت به حد انفجار برسد از طریق اهرم های فشار روی خود حکومت یعنی فریز کردن حساب هایشان، ممنوع کردن جابجایی سرانشان در جهان و این نوع اقداماتی که همچنان در ید و توان دولت ها و حکومت های بین المللی می تواند باشد. منتها من گفتم این تنها کافی نیست که اهرم فشار بیرونی بر جمهوری اسلامی باشد، یک اهرم فشار درونی هم باید به وجود آورد و این تنها می تواند حمایت مستقیم باشد از نیروهای فعال هم درون کشور که علیه نظام در رابطه با یک نافرمانی مدنی به دور از خشونت دارند فعالیت می کنند و در واقع جهان باید یک دیالوگ مستقیم با این نیروها به وجود بیاورد، چیزی که در این 33 سال تا امروز پدیدار نشده است. راهش وجود دارد اما اراده اش تا بحال نبوده است. بخشی از کار البته به گردن اپوزیسیون دموکراتیک ایران است صد البته، ولی در مقابل انتظار این را داریم که جهانیان نیز در این مورد نقش خودشان را ایفا بکنند چرا که تمام سناریوهایی که به تغییر دور از خشونت که در سطح جهانی اتفاق افتاد بر اساس جنبش های نافرمانی مدنی زمانی میسر شد که یک پشتیبانی اساسی از جهان آزاد پشت سر خودشان داشتند. باز هم می گویم من در جستجوی راهکاری هستم که با کمترین هزینه ممکن برای کشورمان یک نتیجه کاملا مقبولی را بتوانیم به دست بیاوریم.
یورنیوز فارسی: در ادامه این تلاشتان چه کارهای دیگری را در نظر دارید که انجام دهید؟
رضا پهلوی: شما در نظر بگیرید که دادگاه کیفری بین المللی از زمان تأسیس اش به بعد می تواند به هر نوع نقضی رسیدگی کند. اما پرونده هایی که در ارتباط با نقض حقوق بشردر ایران است به اندازه کافی مطلب و مدرک و سند وجود دارد که بتواند از لحاظ قانونی این پرونده را یک پرونده به اندازه کافی سنگین و پر باری برای در نظر گرفتن این دادگاه کیفری بین المللی کند. حالا چنانچه شورای امنیت سازمان ملل این پرونده را به دادگاه مراجعه دهد باید تصمیم بگیرد که آیا به اندازه کافی مطلب در آن است که باید به این پرونده رسیدگی کند یا خیر. من با تمام مسئولین حقوقی و به اصطلاح کارشناسان مسائلی از این قبیل که صحبت کردیم به عناوین مختلف اشاره کردند که خیلی بیش از حداقل نیاز برای این که به چنین پرونده رسیدگی بشود در مورد این مسئله وجود دارد.
حالا که با شما صحبت می کنم قطعا بدانید که همینطور در حال تکمیل شدن بیشتر و بیشتر این پرونده می تواند باشد و خواهد بود و در اینجاست که دقیقا به شما می گویم، تمام ساختارهای غیر انتفاعی به اصطلاح جامعه مدنی ایران که در ارتباط با مسائل مربوط به نقض حقوق بشر در ایران سال ها است که تلاش کرده و مدرک جمع کردند می توانند در تکمیل این پرونده کمک باشند، یاری بدهند به حقوقدان هایی که در این راه پیشقدم شدند و همینطور نهادهای غیرایرانی که در طول این سال‌ها آنها نیز به سهم خودشان روی پرونده های نقض حقوق بشر انواع و اقسام مدارک و اسناد را داشتند، از سازمان عفو بین المللی بگیرید تا سایر سازمان های حقوق بشری.
یورونیوز فارسی: آیا کوششی کردید بلکه بتوانید حمایت این نهادها را هم ضمیمه شکایت خودتان کنید؟
رضا پهلوی: خوب، آن فعالیت هایی است و امیدوارم با کمک هم میهنانی که در این مورد بخصوص علاقمند هستند که کمکی باشند صورت گیرد. تمام این ارتباطات و به اصطلاح «موبیلیزیشن» یا بسیج انواع و اقسام نیروهای داوطلب برای رسیدگی به این اقدام خاص کاملا به جا و به هرحال کمکی خواهد بود. منتهی هدف اصلی ما به عنوان مبارزین، برای رسیدن به آزادی و دمکراسی رسیدن به شرایطی است که در کشورمان بتوانیم انتخابات آزاد برگزار کنیم اما دلیلی که من تصمیم گرفتم این اقدام را انجام بدهم به این خاطر بود که جهان فقط به پرونده هسته ای ایران نگاه می کند. در صورتی که برای ما مردم ایران آنچه که بحث اصلی است نقض حقوق بشر و نبودن آزادی است.
یورونیوز فارسی: آخرین سئوالی که از شما می‌کنم مربوط می شود به فعالیت‌های شما که اخیرا شدت پیدا کرده است. بسیاری نام شما را با نظام پادشاهی متصل و یکی می دانند. جدا از اینکه انتخاب مردم در آینده چه باشد و همینطور سوابق خانوادگی خودتان، نظر شخصی شما در این مورد که در جهان امروز چه نوع نظامی مناسب تر برای ایران است چیست؟ نظام پادشاهی یا جمهوری؟
رضا پهلوی: من امروز وارد بحث شکل نظام نمی شوم چون موضوع نیست. موضوع اصلی ما محتوای نظام است. ولی من به شما می توانم به صورت خیلی راسخ و محکم و پوست کنده بگویم. من دو هدف اساسی و رسالت سیاسی برای خودم قائلم به عنوان یک فرد ایرانی بیشتر ادعا نمی کنم. یک، رسیدن به حاکمیت صندوق رای است و دوم، حفظ حاکمیت صندوق رای. والسلام. حالا شکل نظام چه باشد و محتوایش چه باشد، آن تصمیم و اراده مردم ایران است و تا آن روزی که آن مردم نتوانند این تصمیم را بگیرند، در آن فضایی نیستند که بتوانند به این آزادی برای این تعیین سرنوشت دست پیدا کنند، در این مرحله تنها فوکوس من، تنها توجه من، فقط به این مسئله است. وارد بحث های فلسفی و وارد بحثهای شکل ساختاری نمی شوم.
من از اصل و پایه شروع می کنم که ما باید دارای این حق باشیم و انتخاب، در یک تمرین دمکراتیک با مردم خواهد بود. هر چه اکثریت مردم تصمیم گرفتند در غالب یک حکومت دمکراتیک به آن خواهیم رسید. بنابراین مسأله این نیست که من از چه خوشم می آید و از لحاظ سلیقه ای چه نظری دارم. به عنوان ایرانی سلیقه های مختلفی داریم و از دیدگاههای مختلف ایدئولوژیک و سلیقه ای با قضیه برخورد می کنیم اما باید این سئوال را از خودمان قبل از هرچیزی بپرسیم تا آن روزی که ما فرصت این انتخاب آزاد را نداشته باشیم این بحث ها آیا بحث های اولیه است یا بحث های ثانوی؟. تا آن فضا را ایجاد نکنیم چه چپ باشیم چه راست باشیم چه مشروطه خواه باشیم چه جمهموری خواه باشیم، آیا می توانیم به آن حق رأی خود دست پیدا کنیم . اگر به عنوان افراد دموکرات باور داریم و اعتقاد داریم به حاکمیت صندوق رأی، آیا این صندوق رآی الان در ایران است که ما می خواهیم سر آن اختلاف نظرهایمان را به رأی بگذاریم؟ پس اولویت در کجاست؟ یک خط قرمز هم بیشتر نیست. یک حکومتی مذهبی که جلوی این حقوق مردم ایران را گرفته و در مقابلش تمام کسانی که در مخالفت این نظام در جستجوی یک نظام دموکراتیک سکولار هستند و اصل این که نهایتا چه چیزی باید بالاترین منبع تصمیمگیری و حاکمیت باشد و آن هم باید رأی مردم باشد. اگر بخواهیم واقعا به حکومت مردم بر مردم برسیم یا جمهوریت به معنای اصلی کلمه، شکلش را مردم تعیین خواهند کرد.

ورزشکار معلول را اعدام کردند..

حسن آرمین(حسن مافی) مربی کیکبوکسینگ و از اساتید رزمی کار و دارای سبک در کشور، سحرگاه امروز سه شنبه، یازدهم بهمن ماه در ملاءعام در کرج به دار آویخته شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حسن آرمین که بر اثر شکنجه از ناحیه‌ی نخاع آسیب جدی دیده و فلج شده بود، به اتهام قتل یک مامور نیروی انتظامی به نام قربانعلی نظری، از سوی شعبه‌ی اول دادگاه كيفری كرج به اعدام محکوم شده بود.
این اتهام در حالی از سوی مقامات قضایی- امنیتی مطرح شده است که بر اساس گفته‌های شخصِ آقای آرمین به گزارشگر هرانا، پلیس جنایی در یک پوشش اطلاعاتی پلیس زن را مامور به دام انداختن وی نموده که پس از عدم اجرای صحیح نقشه پلیس، حسن آرمین در آذرماه ۸۸ متوجه پرونده سازی بر علیه خود شده و زمانی که قصد متواری شدن با خودرو خود را داشته قربانعلی نظری(که با لباس شخصی در حین انجام ماموریت بود) را به صورت غیر عمد (تصادف با اتومبیل) به قتل می رساند و سر انجام در یک تعقیب و گریز به دست ماموران نیروی انتظامی با اصابت گلوله به شانه سمت چپ بازداشت شده و پس از بازداشت به شدت مورد شکنجه قرار گرفته است، بازجویان پرونده در حین بازجویی اتهام قتل عمد پلیس در حین انجام وظیفه و تجاوز به هفت زن و دختر در قزوین را به وی نسبت دادند.

در پرونده سازی پلیس جنایی بر علیه این ورزشکار اتهاماتی چون قتل و تجاوز وجود دارد که با گذشت زمان مشخص شده است که اتهامات انتسابی تنها به دلیل عدم توانایی پلیس در دستگیری عامل اصلی و نارضایتی عمومی بوده است.

هم چنین در اقدامی دیگر بازجویان پرونده برخی از قربانیان تجاوز در آن مناطق را احضار کرده و از ایشان بلاجبار خواسته اند تا از وی شکایت کنند.

پس از گذشت مدتی راننده یک مینی بوس ساکن آبیک توسط نیروهای انتظامی بازداشت شد که گفته می شود در تجاوز به زنان و دختران در مناطقی چون کرج، قزوین و آبیک دست داشته است، اما علی رغم اعترافات این متهم حسن آرمین کماکان در بازداشت و در زندان رجایی شهر و قزل حصار بسر برد.

این موارد در حالیست که پلیس مدعی ست حسن آرمین به علت مسبوق به سابقه بودن و داشتن جرایم متعدد در پرونده‌اش پس از اینکه هنگام دستگیری خود را در دادم ماموران می‌بیند، قربانعلی نظری را با خودرو خود زير گرفته و فرار می‌کند. سپس مخفيگاه وی در اطراف مهرشهر كرج توسط نیروهای امنیتی شناسايی و محاصره می‌شود اما نامبرده با مشاهده‌ی این وضعیت خود را از پشت بام به يك منزل مسكونی می‌رساند و ساكنان آن را به گروگان گرفته و پليس را تهديد می‌کند كه چنانچه اجازه‌ی فرار به او ندهند، همه‌ی اعضای خانواده را خواهد كشت.

حسن آرمین پیشتر در نامه ای به ریاست قوه قظائیه اتهامات وارده از سوی نیروهای انتظامی را مردود دانسته و از شکنجه های جسمی خود و خوانواده اش پرده بر داشت...کامران امیریبختیار...

اعتیاد به اخبار تلخ و سیاه وطنم.....

رسانه‌ای می‌شود، در بی کفایتی و بی مبالاتی سران کشور در وقوع این اتفاقان حرج...ی نیست بلکه سخن از رسانه ای کرده انها به صورت عمدی است که در گذشته کتمان می شد؛ آیا واقعاً اینگونه است؟ اولا شخصا از اخبار بسیاری مانند قتلهای زنجیره‌ای و مانند آن باخبرم که هیچ‌وقت رسانه‌ای نشد (یعنی نگذاشتند بشود) و ثانیا عمده‌ اخبار اخیر درباره‌ افراد گمنام نبوده است، یا درگیران- اعم از ضارب و مضروب- سرشناس بوده‌اند، که طبعا حتی در گذشته هم نمی‌شد آن اخبار پنهان شوند یا گستردگی موضوع به حدّی بوده که پوشاندن آن ممکن نبوده است.
یکی آن را خط و نشان حاکمیت در به کارگیری خشونت، خطاب به معترضان سیاسی می‌بیند. مستند حیرت‌انگیز «شوک» درباره‌ برخورد نیروی انتظامی با سارقان مسلح و تصویربرداری هم‌زمان و نشان‌دادن قتل سارقان جلو دوربین تلویزیونی تنها چندروز پیش از سالگرد ۲۲ خرداد بود. این چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ هم رفتار سارقان با گروگان‌ها و هم هدف‌گیری آنان روی فیلمهای خشونت‌بار را- که همه می‌دانیم«فقط فیلم هستند»- سفید می‌کرد. همین‌طور است حمله‌ نیروی انتظامی به خانه‌ی گروگانگیرانی در شیراز که در ازای آزادی گروگان خود طلب پول کرده بودند. در هر دو فیلم یکی از نیروهای انتظامی و یکی از تصویربرداران تیر خوردند. شاید از زمان پخش فیلمهای زمان جنگ تا کنون، این‌دست تصاویر با این آشکاری به نمایش درنیامده بود. سوال اینجاست چرا اینگونه تلویزیون رژیم دست به نمایش خشونت عریان زده است؟
عده‌ای از به‌بازی‌گرفتن افکار عمومی و انرژی و وقت فعالان وب درباره‌ این گونه رخدادها می‌گویند. حرف بیراهی نیست اما واکنش به اخبار اجتماعی، بخشی از حساسیت و وظیفه‌ کسانی است که نگران آینده‌ ایران هستند. پرداختن به این اخبار اشکالی ندارد و نوعی روشنگری است، اما فراموش‌کردن دیگر اهداف اشتباه است.
یک نگاه دقیق‌تر به برخورد با حوادث بالا زیر عنوان قصاص، تلافی، درس عبرت یا مانند آن توسط رژیم جای کار دارد. قوانین مناسب چون لباسی به تن جامعه‌ روزگار خود هستند. برای عرب بدوی آن زمان، آن قوانین می‌توانسته گونه‌ای نظم اجتماعی به بار آورد، اما حالا چطور؟ پروکروست در اساطیر یونان کسی بود که افراد را بروی تختی می‌خواباند که از دید او معیار تناسب قامت بود، کوتاه‌ها را آنقدر می‌کشید تا بلند شوند و پای بلندقدان را می‌برید تا کوتاه شوند. از دید برخی نحوه‌ اجرای قوانین اجتماعی نباید بر اساس انسان تنظیم شوند بلکه انسان باید خود را با آن تنظیم کند. اگر اجرای قوانین قدیم با شدت و حدت رایج و رسانه‌ای شود انسان که موجودی عادت‌پذیر است، خود و اندیشه‌اش را با آن تنظیم می‌کند و زمینه برای باوراندن دیگر مشخصات آن فرهنگ و آن منابع اقتدار فراهم می‌شود. شاید به نظر عجیب بیاید ولی خصلت‌ عادت‌پذیری انسان را نباید به هیچ عنوان دست‌کم گرفت.
همه‌ سخنان بالا به کنار، با استفاده از همین ویژگی عادت‌پذیری نکته‌ پایانی را می‌گویم. آستانه‌ تحمل در برابر یک پدیده با تکرار آن بالا می‌رود خواه امری جسمی مثبت مانند عادت به کار و تلاش یا منفی مانند اعتیاد باشد، خواه فکری و احساسی. شنیدن اخبار نابهنجار خشونت‌بار انگار آرام آرام دارد به عادت بدل می‌شود. دیگر کسی از شنیدن خبر خودکشی یک پسر و دختر بازداشتی یا قتل یک مربی و ورزشکار معروف به گونه‌ای متاثر نمی‌شود که احساس کند باید دست به کاری بزند. فراموش نکنیم که بهار عربی با خودسوزی یک جوان آغاز شد و ما از آن زمان تا به حال موارد مشابه زیادی داشته‌ایم. اگر در جامعه ای این اعتیاد به اخبار بد موجود نباشد به سرعت در مقابل یک خبر هولناک واکنش نشان می دهد. اینکه پشت موج اخبار تاثرآور فکر و طراحی و هدایتی باشد که روان گردانان جمهوری اسلامی به طراحی آن پرداخته اند یا نه، این رخوت، سکون و عادت حاصل از تکرار آنها اصلا خوب نیست؛ عادتی که حتی ممکن است به اعتیاد بینجامد....کامران امیریبختیار....

حمله وحشیانه دزخیمان زنان جمهوری اسلامی ایران در برابر واکنش زنان ازادیخواه وطنم...

درگیری بانوان ایرانی‌ در استادیوم ورزشی با نیروهای انتظامی http://www.youtube.com/watch?v=01mYXHYB44o

نمی دانم چرا؟؟؟ در ایران من ازادی بوی خون می دهد....

صفحه سیاه وطنم...هنوز یاد توایرانم می افتم
که با هر قطره ی اشکت منم مثل تو آشفتم
نمیدونم چرا منهم مثل تو بیتابم
... شبهایی که تو بیداری به یاد تو نمی خوابم ایرانم..
انقدر گفتن که آزادیم به مرگ ساده تن دادیم
شاید از جرم دیروزه که به این روز افتادیم
من هم همرنگ تو میشوم  سراغ ازادیت را میگیرم
که با هر قطره ی خونت منهم مثل تو میمیرم
پای ازادی  تو میمانم که امید رو به من دادی
منهم همراه تو میشوم به عشق صبح آزادی به عشق صبح آزادی
سکوتت را میشکنیم تا اینبار بفهمن که هنوز هستیم
با فریادت نشان میدهیم که از هیچی نمیترسیم
داره آروم جون میده نسلی که مرگ رو فهمیده
نمیدانم چرا؟؟؟ اما آزادی بوی خون میدهد...

این چنین صدای وحدتی با چنین ندایی که شادی را در قلوب هموطنان عزیز درون و برون بوجود اورده و می اورد اگر بتوانیم از صمیم قلب خودمان این احساسات پاک را به عقل خود یعنی به مغز خود به وحدت برسانیم دیگر چه غمی داریم.....نمی دانم چرا ؟؟؟اما این را می دانم که در مملکت من ازادی بوی خون می دهد....
                                                                   
                                                                                                                                         کامران.امیری بختیار

رهایی ما از پایبندی به اخلاق

دلایل فراوانی برای عدم موفقیت آن چه «اپوزیسیون» نامیده می شود ذکر شده است. یکی از مهمترین آنها، که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته، موضوع «اخلاق مداری» است. به نظر می رسد که نبود پایبندی جدی به ارزش های اخلاقی سبب بروز رفتارهایی از جانب فعالان سیاسی شده است که حاصل آن بی اعتنایی کنشگران سیاسی به یکدیگر از یکسو و بی اعتمادی مردم به تشکل های سیاسی از جانب دیگر باشد. 
نبود یک خط اخلاقی روشن سبب شده است که بسیاری از جریان های اپوزیسیون (مانند حزب توده و یا اکثریت) به خود اجازه دهند که در طول سه دهه ی گذشته به هر خس و خاشاکی دست اندازند تا بتوانند بقای سیاسی خود را حفظ کنند. در ابتدای انقلاب تقاضای تجهیز سپاه به سلاح سنگین می کردند، بی توجه به آن که این سپاه زیر نظر کدام فرماندهی قرار می گیرد، بعد که سرکوب آغاز شد به خیال خام جان به در بردن، با رژیم در سرکوب رقبای سیاسی خویش همدست شدند، وقتی نوبت به خودشان رسید به خارج از کشور آمدند و چون هرگز شهامت عذرخواهی و بازشناسی خطاهای پرهزینه ی خویش را نداشتند به تخطئه و مغلطه مشغول شدند. هر از گاهی هم که نسیمی از درون نظام حاکم وزیدن گرفت بادبان تشکل بی سمت و سوی خود را با آن تنظیم کردند و به جان جریان هایی در اپوزیسیون افتادند که خواهان براندازی کل نظام بودند. 
تمامی این خطاها نمی تواند ناشی از اشتباه در محاسبه سیاسی باشد، یک سازمان یک یا دو بار اشتباه می کند نه دهها بار، نه در طول سی سال. علت دوام خطاگری این جریانات پس نمی تواند عدم درک موقعیت سیاسی باشد. علت را باید در غیبت یک قطب نمای اخلاقی دید که به این جریانات، یا بهتر بگوییم به افرادی که در راس این جریانات هستند، اجازه نمی دهد تا مسیر درست را تشخیص دهند. آنها آگاهانه و برای حفظ موقعیت خویش حاضرند که واقعیت های بزرگ را کوچک ورخدادهای کوچک را بزرگ جلوه دهند. حاضرند توهمات را دامن بزنند و چشم بر آن چه به طور واقعی در مقابلشان است ببندند تا خط و مسیر تشکل خود را به پیش برند. هر چند که می بینیم بعد از سی و اندی سال تلاش، منشاء کمترین اثری در جامعه ی نیازمند به تحول ایران نیستند. 
این مثال ها که شوربختانه کم هم یافت نمی شود ما را به این نکته ی زیربنایی رهنمون می سازد: تا اخلاق مداری نباشد سیاستمداری جز خیانت و خرابکاری نیست. در نبود اخلاق، سیاست ابزار کثیفی است در دست یک اقلیت برای حاکم شدن بر سرنوشت یک اکثریت. مگر می شود شفاف نبود و اعتماد برانگیخت؟ مگر می شود راستگو نبود و انتظار باور از دیگران داشت؟ مگر می شود صداقت به خرج نداد و یار و همیار پیدا کرد؟ مگر می شود که واقع گرا نبود و واقعیت را تغییر داد؟
ضربه ی تاریخی خمینی و اعوان و انصار وی به اعتماد جمعی اکثریت مردم ایران در فردای پیروزی انقلاب ۵۷ اثرات درازمدت خود را هنوز هم نشان می دهد. نبود اعتماد مردم به سیاسی کاران مشهود است. اما از این سو نیز سیاسیون ما تلاش خاصی برای ترمیم این تخریب و بازسازی بنای اعتماد مردم صورت ندادند. آن چه کردند به شکلی و به نوعی و در حدی بازتولید همان روش های خمینی صفتانه بود: یعنی دروغ، یعنی اغراق گویی، افراط و تفریط، عدم شفافیت و بی اعتنایی و بی احترامی به دیگران. 
حاصل این برخورد غیر اخلاقی با پدیده ی سیاست این شده است که هم اکنون بسیاری از ایرانیانی که نسبت به سرنوشت کشور خود علاقمند هستند و مایل به انجام کاری نیز می باشند نمی توانند بستر مناسبی برای کار در درون اپوزیسیون پیدا کنند. نه به این خاطر که این بستر موجود نیست، زیرا که اعتماد لازم برای روی آوردن به سوی آن موجود نیست. و اینک این سوال مطرح می شود که چه باید کرد. برای بازسازی اعتماد از دست رفته، اپوزیسیون، یا به زبان روشن تر فعالان و تشکل های سیاسی، چه باید کنند؟
به نظر می رسد که در این مسیر یک راه حل ساده موجود است: اخلاق مداری. یعنی تعهد عملی به ارزش های اخلاقی. یعنی صادق بودن، شفاف عمل کردن، راست گفتن، درستکار بودن و در یک کلام پایبند مسیری که خرد و ارزش های اخلاقی حکم می کند حرکت کردن. از آن سوی، تعهد اخلاقی یعنی دروغ نگفتن، یعنی حقیقت را قربانی مصلحت نکردن، یعنی زیر دوستی ها و تعهدهای خود نزدن، یعنی ترس از بیان حقیقت ها نداشتن. 
تنها در سایه ی ایجاد یک اپوزیسیون اخلاق مدار است که می توان یخ ها را آب کرد، توده ها را به اعتمادی آگاهانه و قابل وارسی دعوت کرد و در عمل نشان داد که برای رفتن به سوی هدف متعالی راه نیز باید تعالی بخش باشد. به این معنی که نمی توان وعده ی جامعه ی دمکراتیک، آزاد و مبتنی بر عدالت و برابری در مقابل قانون داد و در عین حال، برای دستیابی به آن دروغ گفت و حقه بازی کرد و فریب داد. این تضاد و تناقض میان هدف عالی و راه ناصادقانه راز عدم موفقیت بسیاری از جریان های سیاسی در سه دهه ی گذشته است. 
سازمان خودرهاگران به عنوان یک تشکل فرهنگی و سیاسی بر این باورست که اگر قرار باشد موفقیتی در صحنه ی سیاسی ایران نصیب او شود این نمی تواند باشد مگر با تکیه بر عنصر اخلاق. مگر بر پایه ی اخلاق مداری. و این نه در حرف و گفتار و نوشتار، که این ساده ترین بخش آن است، بلکه در عمل و در کار، که بسیار دشوار اما حیاتی است. ما کامیابی خویش را فقط در صورتی قابل تحقق می دانیم که با خود و با همیاران و با مردم صادق باشیم، دروغ نگوییم، اغراق نکنیم، شفاف باشیم، به دیگری احترام بگذاریم و نقد و انتقاد سالم را پذیرا باشیم. 
بدیهی است که اگر بتوانیم اخلاق مداری را در درون اپوزیسیون ایرانی رواج دهیم به تدریج این فکر باطل که «سیاست پدر و مادر ندارد» رنگ می بازد و تبدیل به این اندیشه صحیح می شود که «سیاست پدر و مادر دارد»، که سیاست بدون پدر و مادر هیچ ارزشی ندارد و فقط یک تلاش ضد انسانی است برای کسب و حفظ و گسترش قدرت. 
ما به عنوان یک تشکل انسان مدار بر این باوریم که هر کنش سیاسی باید در جهت زمینه سازی برای اعتلای مادی و روانی انسانی باشد. در جهت هر چه بهتر شدن شرایط زیست جسمی و ورحی انسان. این تلاش باید در مسیر رعایت حال طبیعت و سایر موجودات زنده ی در محیط طبیعی باشد. انسان در هماهنگی با طبیعت می تواند طعم خوشبختی را بچشد. ما خوشبختی را به طور جمعی قابل تعریف نمی دانیم و بر این باور هستیم که هر انسانی باید اختیار تعریف خویش از خوشبختی و تعیین شاخص های آن را داشته باشد. این اختیار در بستری از انسان دوستی، همنوع دوستی، طبیعت دوستی و اخلاق مبتنی بر آنها ساخته و پرداخته می شود. دستیابی به دنیایی که انسان ها در آن به حداکثر اختیار دست یافته اند نمی تواند میسر شود مگر آن که اصالت راه و تلاش رعایت شود. اخلاق، ابزار حفظ اصالت تلاشی است که برای ساختن جامعه ی ایده آل به خرج می دهیم. 
ما براین واقعیت آگاه هستیم که هر یک از ما ضعف های خود را دارد. این مسیر که در بالا ترسیم شد، یعنی پایبندی عملی به اخلاق در راه دستیابی به جامعه ی ایده آل، نه آسان است و نه ساده، دشوار است و پیچیده. اما یک قطب نما به ما یاری بسیار می دهد. صادق بودن با خود، دروغ به خود نگفتن و حفظ اصالت خویش. این به معنای داشتن شاخص اخلاقی در درون خویش است نه در بیرون خود. به همین دلیل نیز مذهب نمی تواند شاخص اخلاق مداری خوبی باشد. قطب نمای فرد برای تشخیص راه درست باید در درون ذهن قرار داشته باشد تا با اتکاء بر آن، بی نیاز از عنصر بیرونی وابسته ساز، فرد، مستقل و خودکفا، در جهتی که باید حرکت کند. جهتی که خوشبختی انسان ها را، همه انسان ها را، آسانتر و امکان پذیرتر می سازد. 
به عنوان نتیجه گیری ذکر می کنیم که ما در خودرهاگران به رهایی خویش از بند آن چه ما را از پایبندی عملی به اخلاق دور می کند فکر می کنیم. خودرهایی به معنای خلاص شدن از ضرورت هایی است که ما را به زیر پا گذاشتن ارزش های اخلاقی فرا می خواند. انسان خودرها از بند ضرورت های درونی برای دروغ گفتن و بد کردن رها شده است و با قدرتی که این درون-رهایی در او ایجاد کرده است می تواند به رهایی از زنجیرهای بیرونی خود اقدام کند. پس، اخلاق نه فقط ابزار رهایی فردی که لازمه ی رهایی جمعی نیز می باشد. با اتکاء به آن نه فقط کنش فردی ما بلکه کنش اجتماعی ما نیز می تواند در مسیری حرکت کند که جامعه ی انسانی به معنای اصیل کلمه به عنوان مقصد آن ممکن و پیاده شدنی است. در یک کلام، رهایی ما در گرو پایبندی به اخلاق است.

مردم ایران اتحاد اتحاد

وقتی یک فرد به پیچ و خم های مشکلات سهمگین زندگی برخورد می کند اگر به خود باور نداشته باشد تسلیم می شود و حیات و آینده ی خویش را تباه می سازد. اما این پدیده در مورد یک جامعه چگونه است؟ وقتی یک جامعه خودباوری ندارد چگونه می تواند از منجلابی که او را در آن فرو کرده اند بگریزد؟ به نظر می رسد شانس جامعه برای نجات بیشتر باشد. فرد اگر نتواند در ذهن خویش دست آویزهایی را برای کمر راست کردن بیابد برای همیشه به زمین می خورد و می ماند، اما جامعه متشکل از میلیون ها فرد است و همیشه هستند معدود افرادی که در میان آنها توانایی این را دارند که برخلاف جریان آب شنا کنند و راه درست را به دیگران نشان دهند. 
این افراد، که تعدادشان نیز کم است، برای شکستن فضای تسلیم بهای سنگینی را باید بپذیرند. دشواری های فراوانی را در مسیر خود می یابند، دشمن سخت به آنها می تازد، یاران بسیاری پیدا نمی کنند، اکثریت آنها را نمی فهمد، گاه حتی از جانب کسانی که این افراد می خواهند شرایط زیستی آنها را تغییر دهند مورد تحقیر و آزار قرار می گیرند. اما این اقلیت، همه ی این ناملایمات را نیز بر می تابد و راه باز می کند و پیش می رود. او می داند که چرا و چه می کند. 
در سایه ی تلاش این بخش از جامعه شمعی افروخته می شود، و همه می دانیم که برای اقیانوسی از تاریکی یک قطره نور کافیست که سیاهی مطلق را بشکند و در گوش بردگان آواز آزادی را زمزمه کند. آوازی که در ذهن ها می ماند و می خواند تا اسیران را با آزادی ماءنوس سازد. آری، همیشه در تاریخ بشر این اقلیت، این چهره های شاخص، به عنوان محصول تکامل فکر و روان بشر بوده اند و هستند و خواهند بود. زمانی اسپارتاکوس بود که فریاد زد: «من حیوان نیستم». با این فریاد خویش او ثابت کرد که می توان برده ای آموزش دیده برای کشتن و مردن بود و در عین حال، انسانیت خویش را فراموش نکرد. مارسلوس برده دار به او گفت: «تو آن گونه که من فکر می کردم احمق نیستی. حتی با هوش هم هستی و این برای برده ها خطرناک است.» هوشی که این برده دار نزد اسپارتاکوس یافته بود همان فهم و درک انسانی بود که از وی اسطوره ای ماندنی ساخت. جوهره ی خاص بشردوستی اسپارتاکوس در این جمله ی معروف است که: «من ترجیح می دهم که اینجا باشم، مرد آزاده ای میان برادران دیگر، با مسیری سخت در پیش و نبردی جانانه در مقابل خود، تا ثروتمندترین شهروند روم». 
آن چه اسپارتاکوس را از راحتی و ثروت و رفاه شهروندی روم به جنگجویی میان بردگانی که برای آزادی نبرد می کردند سوق داد چیزی نبود جز وجدان وی. وجدان چیست؟ تعهد درونی به درک خود. پاینبدی به آن چه می فهمیم، وفاداری به شعورمان. این آن چیزی است که در هر انسانی به طور بالقوه وجود دارد، اما در اندکی به طور بالفعل عمل می کند. وجدان، همان جوهره ی انسانی ماست که بسیاری به واسطه ی پشت کردن به آن تبدیل به شبه آدمیان مسخ شده ای می شویم که آن قدر آب و غذا و هوا مصرف می کنیم تا لایق مردن و زیر خاک رفتن شویم. 
انسان های بزرگ هیچ صفت ویژه ای ندارند، هیچ خصلت مافوق بشری ندارند، آدم هایی عادی هستند که وجدان را در خویش فعال می کنند و به این وابسته بها پرداز می شوند. زیر شکنجه دوام می آورند، از جنگ و نبرد برای آزادی نمی هراسند، ستم را گردن نمی نهند و طغیانگری را تا مرز به دست آوردن آزادی و عدالت فراموش نمی کنند. آنها هزینه ی حفظ اصالت خویش را می دهند. 
اگر بحث را به شرایط امروز ایران برگردانیم کم نیستند ایرانیانی که می دانند چه می گذرد، از ظلم و ستم و درد و رنج سایرین باخبرند، خوب هم باخبرند. مگر می توان نبود؟ مگر می توان ندانست چند میلیون ایرانی فقیر و گرسنه و معتاد و تن فروشند؟ مگر می توان ندانست که کودکان پنج ساله در میان اتومبیل ها در فصل سرد زمستان در پی لقمه نانی ساز می زنند و اشک می ریزند؟ مگر می توان شرمساری مردی را که به چشم های افسرده ی دختری که نمی تواند برایش جهاز تهیه کند می نگرد نفهمید؟ مگر می توان خجلت زنی را که می داند فرزندانش از تن فروشی او برای تهیه ی لقمه نانی باخبرند درک نکرد؟ مگر می شود از درد تنهایی و زجر و شکنجه ی هزاران زندانی بیگناه در زندان های ضد بشری رژیم بی اطلاع بود؟ آری همه می دانند. کم یا بیش. اما چنانچه گفتیم وجدان، پاسخ به احساس رنج ناشی از دانستن است، نه خود دانستن. اینجاست که شمار ایرانیان با وجدان به شدت کاهش می یابد. شمار آنان که جرات می کنند به آن چه می دانند و به آن چه می فهمند و به آن چه فهم در وجودشان بر می انگیزد پاسخ دهند. 
این که چرا میلیون ها ایرانی به وجدان خویش، به معنایی که آمد، پشت کرده اند جای بحث مفصلی دارد که منظور این نوشتار نیست. اشاره ی ما در اینجا به آن ایرانیانی است که عنصر وجدان در آنها عمل می کند. همان هایی که حاضرند بهای سخت پاسخگویی به تعهد ناشی از درک خویش را پذیرا باشند. آن چه جای شوربختی دارد این است که این انسان های باوجدان ایرانی، با شمار اندکشان، دچار پراکندگی و تفرقه ی بسیار هستند. یعنی همدیگر را در نمی یابند تا در کنار هم عمل کنند. همین امر سبب شده است که به علت ۱) شمار اندک ایرانیان دارای وجدان {فعال} و ۲) به دلیل جدایی آنها، نیروی کافی برای شکل گیری یک قدرت قابل توجه جهت تغییر شرایط فراهم نشود. همه خوب می دانیم که شرایط را حرکت تغییر می دهد و حرکت در صورت با هم بودن است که ممکن و موثر خواهد بود. 
به همین خاطر شاید بد نباشد که از یکسو ایرانیانی را که به طور آگاهانه و برای چشیدن طعم ثروت و امنیت و رفاه به آگاهی و تعهد ناشی از آگاهی خویش پشت کرده اند به بازگشت به اصالت انسانی ومسئولیت اخلاقی خویش فراخواند و از سوی دیگر، ایرانیان با وجدان را تشویق کرد که بر مبنای همین درد مشترک ناشی از درک خویش، اختلافات دیگر را کنار گذارند و در مسیر رهایی خود و جامعه از چنگ استبدادی ضد بشری در کنار هم قرار گیرند و فعالیت جمعی کنند. قبل از این که به هر ایده آل سیاسی و مکتبی و حزبی بخواهیم برسیم باید دست در دست هم، کرامت انسانی خود را تامین کنیم. 

سیرک انتخاباتی جمهوری اسلامی

پس از برگزاری آخرین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در خردادماه ۱۳۸۸، در حالیکه میلیونها ایرانی در خیابانها حق خود را فریاد می کشیدند، اعتراضات آنان نسبت به تقلب در انتخابات، با سرکوب شدید و بی سابقه حکومت روبرو گردید. حاکمان، فریاد آزادی خواهانه آنان را فتنه نامیدند، صدا و سیمای وابسته به بیت رهبری، اعتراضات مردمی را به عده‌ای «اغتشاشگر» نسبت داد، رئیس جمهور منتصب ولی فقیه، جوانان این مرز و بوم را خس و خاشاک نامید و علی خامنه ایی، مسئولیت «خون‌ها و خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها» را بر عهده کسانی دانست که از اعتراضات پشتیبانی می‌کنند.
با دستور مستقیم شخص علی خامنه ای، ولی مطلقه جمهوری اسلامی، نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها، بر مردم آتش گشودند، بسیاری از شهروندان کشته و تعداد زیادی زخمی شدند، به کوی دانشگاه وحشیانه حمله کردند، تعداد کثیری از فعالان سیاسی-مدنی، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و مردم عادی، بویژه جوانان، بازداشت و زندانی شدند. زندانیان را با قساوت تمام شکنجه و آزار جنسی دادند و تعدادی از دستگیرشدگان را به قتل رساندند.
دو سال و اندی پس از اعمال این جنایات وحشیانه و دهشتناک علیه مردم ایران، در آستانه نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، ولی فقیه با همراهی شورای نگهبان و وزارت کشور دولت انتصابی اش، در تدارک برگزاری نمایشی دیگر است. علی خامنه ایی که مسئول اصلی این جنایات می باشد و از تقلبی که با فرمان شخص او صورت گرفت، به خود می بالد و نامزدهای انتخابات را که رای آنها نادیده گرفته شد، افراد ناباب، نادان و بعضاً معاند، می نامد، بار دیگر، وقیحانه خواستار حضور پرشور مردم در این سیرک انتخاباتی شده است.
جمهوری اسلامی با نقض مستمر حقوق اساسی شهروندان، همچون آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در یک فرایند آزاد، سالم و عادلانه را از شهروندان ایرانی سلب نموده است. بر همین اساس، در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، بسیاری از نیروهای سیاسی-مدنی از طیف ها و اندیشه های گوناگون خواستار تحریم انتخابات شده اند.
اتحاد بی سابقه نیروهای سیاسی-مدنی ایرانی، بمنظور تحریم انتخابات نمایشی مجلس شورای اسلامی، ضربه ای سهمگین بر پیکره لرزان این رژیم وارد نموده تا آنجا که علی خامنه ای، تحریم کنندگان را «پادوهای قرارگاه فرماندهی کفـر» توصیف نموده است، غافل از آن که مردم آزادیخواه ایران پس از سال ها مبارزه برای احقاق حقوق اساسی خود، فصل جدیدی از همگونی و یکپارچگی را در مسیر گذر از این نظام و گذار بسوی دموکراسی در ایران باز نموده است.
هم میهنانم،
در این شرایط حساس و بحرانی، شرکت در انتخابات نمایشی حکومت اسلامی، پایمال نمودن خون هزاران ایرانی است که جانشان را در راه آزادی، دموکراسی و سربلندی این سرزمین فدا نمودند، شکستن عهدی است که با زندانیان سیاسی-عقیدتی بسته ایم، کسانی که برای آزادی ما و سرزمینمان، دربند این حکومت مستبد گرفتار شده اند.
بر این باور هستم که،


تنها راه برون رفت از شرایط موجود، گذر از چارچوب قانون اساسی این حکومت و نظام مستبد اسلامی است.
بهترین و کم هزینه ترین راه برای تامین و حفظ امنیت و سرمایه های ملی، ایجاد فضای مناسب برای برقراری " آشتی ملی " و " عفو عمومی " با اراده و همگامی همه نیروهای مسلح، کنشگران سیاسی – مدنی از هر طیف و اندیشه ای، روحانیت و دیگر گروه ها می باشد.
برای دستیابی به حکومت صندوق رای و حاکمیت پایدار مردم بر مردم در ایران، در چارچوب برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه بر اساس معیارهای بین المللی، از پا نخواهم نشست.
انتخاب آزاد برای ایران آزاد
رضا پهلوی

رضا پهلوی:‌ تنها راه برون رفت از شرایط موجود، گذر از چارچوب قانون اساسی این حکومت و نظام مستبد اسلامی است

پس از برگزاری آخرین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در خردادماه ۱۳۸۸، در حالیکه میلیونها ایرانی در خیابانها حق خود را فریاد می کشیدند، اعتراضات آنان نسبت به تقلب در انتخابات، با سرکوب شدید و بی سابقه حکومت روبرو گردید. حاکمان، فریاد آزادی خواهانه آنان را فتنه نامیدند، صدا و سیمای وابسته به بیت رهبری، اعتراضات مردمی را به عده‌ای «اغتشاشگر» نسبت داد، رئیس جمهور منتصب ولی فقیه، جوانان این مرز و بوم را خس و خاشاک نامید و علی خامنه ای، مسئولیت «خون‌ها و خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها» را بر عهده کسانی دانست که از اعتراضات پشتیبانی می‌کنند.
با دستور مستقیم شخص علی خامنه ای، ولی مطلقــه جمهوری اسلامی، نیروهـای امنیتی و لبـاس شخصی ها، بر مردم آتش گشودند، بسیاری از شهروندان کشته و تعداد زیادی زخمی شدند، به کوی دانشگاه وحشیانه حمله کردند، تعداد کثیری از فعالان سیاسی-مدنی، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و مردم عادی، بویژه جوانان، بازداشت و زندانی شدند. زندانیان را با قساوت تمام شکنجه و آزار جنسی دادند و تعدادی از دستگیرشدگان را به قتل رساندند.
دو سال و اندی پس از اعمال این جنایات وحشیانه و دهشتناک علیه مردم ایران، در آستانه نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، ولی فقیـه با همراهــی شورای نگهبــان و وزارت کشور دولت انتصابی اش، در تــدارک برگزاری نمایشی دیگر است. علی خامنــه ای که مسئول اصلی این جنایات می باشد و از تقلبی که با فرمان شخص او صورت گرفت، به خود می بالد و نامزدهای انتخابات را که رای آنها نادیده گرفته شد، افراد ناباب، نادان و بعضاً معاند، می نامد، بار دیگر، وقیحانه خواستار حضور پرشور مردم در این سیرک انتخاباتی شده است.
جمهوری اسلامی با نقض مستمر حقوق اساسی شهروندان، همچون آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در یک فرایند آزاد، سالم و عادلانه را از شهروندان ایرانی سلب نموده است. بر همین اساس، در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، بسیاری از نیروهای سیاسی-مدنی از طیف ها و اندیشه های گوناگون خواستار تحریم انتخابات شده اند.
اتحاد بی سابقه نیروهای سیاسی-مدنی ایرانی، بمنظور تحریم انتخابات نمایشی مجلس شورای اسلامی، ضربه ای سهمگین بر پیکره لرزان این رژیم وارد نموده تا آنجا که علی خامنه ای، تحریم کنندگان را «پادوهای قرارگاه فرماندهی کفـر» توصیف نموده است، غافل از آن که مردم آزادیخواه ایران پس از سال ها مبارزه برای احقاق حقوق اساسی خود، فصل جدیدی از همگونی و یکپارچگی را در مسیر گذر از این نظام و گذار بسوی دموکراسی در ایران باز نموده است.

نسلِ من از کی با راهِ رضا پهلوی آشنا شد؟

من از نسل انقلاب هستم؛ دورانِ " طاغوت "! را ندیده‌ام، نسلی با معلمانی که اگر چه میراثدار دوران مدرنِ قبل از انقلاب بودند، اما از آن روی که انقلاب آنها را به ما قبل مدرنیتی که دیر زمانی از ان نمی‌گذشت برده بود، به نحوی در اعماقِ غرایزِ خود که هنوز جوان و نا‌آگاه بودند و زمان زیادی از قانونمند‌شدن و فرسایش‌شان نمی‌گذشت، بازگشتِ به استبداد قجری و صفویِ قبل از مشروطیت را جشن گرفته بودند؛ اما علی رغم تمام این جشن و سرورها و آن شعارهایی که برضد شاه ایران می‌دادند و او را در ذهن ایرانی و همگان در سراسر دنیا مستبد و خود رای و خود کامه و فاسد و طاغوتِ زمان جلوه می‌دادند، انگار همین مستبد یعنی " طاغوت/شاه" نظمی به ذهن و منش و رفتار این معلمِ ما داده بود که البته با آمدن انقلابِ نا‌میمون، معلم ما توانسته بود تارو پود این نظم را که آنرا " بس آمرانه! " یافته بود در هم شکند و دوباره به سیطرۀ هرج و مرج پای گذارد و بنیان خود‌رایی واقعی که به دوران ما قبل مدرنیت ایران می‌رسید را احیا کند. با این حال او از شاه برای ما می‌گفت و در اغلب صحبت‌هایش یک احساس دوگانگی و تضادی را درک می‌کردی؛ نوعی نگاه ارزشگزار به شاه فقید ایران با بکار بردن همین واژۀ " فقید " تا طاغوت خطاب کردن او و تمام آنچه که در اخبار و تلویزیون از شاه و القاب انتسابی به او از طرف حکومت اسلامی می‌شنیدیم، دوگانگی در تصمیم‌گیری را برای ما رقم می‌زد.
پس در بهترین حالت با معلمانی طرف بودیم که در کنار نوعی نوستالژی و دلتنگی انگار بخواهند عقده‌ای را بگشایند و بگویند که ما دیگر زیر بارِ ظلم و استبداد این فرد که شاه باشد نمی‌رویم و" امروز آزادیم و تا دلمان بخواهد می‌توانیم شعارهای آزادیخواهانه بدهیم اما، شاید، وقتی به درون می‌نگریم؟؟.... با مکسی و تاملی.... چیزی دیگر میابیم"؛ در زمانی که از محتوای ظلم آن فرد که حالا بتدریج از درجۀ طاغوت به "خدا بیامرز" رسیده بود می‌پرسیدیم، هیچ کس یارای جواب دادن به ما نبود اما تا دلت بخواهد از دستاورد‌های مثبتِ آن زمان، با محتوایی علمی و منطقی و ابزارِ توصیفیِ دقیق می‌توانستند صحبت کنند، البته کجا بود گوشِ شنوایی که بتواند در آن زمان در دم این صحبت آنها را درک کند! در محیط خانواده هم همین دو‌گانگی را احساس می‌کردی که بهر تقدیر یا از روی ترس از انقلابیون یا بخاطر اعتقاد و التزام به خمینی و یا از روی نوعی لجام گسیختگیِ اجتماعی که بسیار شبیه رفتار همان آقا معلم و یا خانوم معلم بود، هر روز در مسیرِ رشدی معلول، بی‌ثباتی شخصیتی و عدم توازن در رفتار‌ها بر ذهن و کنشِ عملی نسل ما مستولی می‌گشت.
نسل ما بزرگتر که شد و محمد رضا شاه را " بنا به تصادف و نه از روی نگرشی طبیعی در مسیر آموزش تاریخی که این مهم تبدیل به تابویی شده بود" شناخت، تقریبا می‌توان گفت که علاقمندِ منشِ او شد: حالا چرا علاقه؟ با اینکه نسل من نسلی آکنده از صفات متضاد در رای خود بود، با اینکه بجای استفاده از استدلال از منبع شعار‌های انقلابیون بهره می‌برد، با اینکه تنها در مقابل چشمانِ با جذبۀ هم‌نوعش کرنش و حرف شنوی می‌کرد، با اینکه الگویِ او در زندگی خمینی و آراء او بود و اصولا با اینکه ادبیات القاییِ خمینی چیزی جز خشونت‌گرایی و کینه‌توزی نبود با دیدن شاه فقید که افتخار حتی " رویتِ " او را نیز نداشتیم، از آنجاییکه او در متجلی کردنِ دستاورد‌هایِ ایرانیان لزوما از ابزار تعبدِ هموطنش بهره نمی‌برد و به شایسته سالاری معتقد بود نسل من یواش‌یواش به او علاقمند شد. حالا چرا یواش‌یواش؟ از نقطه نظر جامعه‌شناسی، فرسایش صلبی شدنِ یک تربیت در ذهن و روان و کنشِ یک فرد بشکل قدرتمندی نهادینه می‌شود و اگر مرحلۀ اول دریافت‌ها ی نهادینه شده ریشه در مطلق‌گرایی‌ها و تقدس‌گرایی‌ها و فرد‌گرا‌یی‌ها و بت‌پرستی‌ها و مجذوب کاریزماتیک شدن‌ها باشد، تغییر و تحول فرد بطرف نرمش و مدارا و روامداری بسیار سخت خواهد بود، پس نسل من زمانی زیادی را نیاز داشت تا شاه فقید را بشناسد و من زمانی را بیاد دارم که شروع به شناخت شاه فقید کردم، درکِ او بسیار برایم سخت بود اما در عین حال او بسیار تاثیر‌گذار بود، چه نوشته‌هایش و چه صحبتش و چه شناختِ عملی و میدانیِ دستاوردهای دورانِ زمامداریش آکنده از همینِ صفتِ اثر‌گذاری بود و اما هنوز خود من در رفتار او نوعی جذبۀ سنتی و چشمانِ نافذ را می‌دیدم و شاید این درصدی از اثر گذاری‌های او در شخص من بود که البته لازم به تاکید است که جذبۀ او با نوع جذبۀ خمینی که شالودۀ آن بر اساس بی‌احترامی و تخریب بود هیچ سنخیتی نداشت اما در هر حال باز در قلمروی کاریزماتیک بودن استقلالِ فکر را تا حدی از من می‌گرفت و تا اینکه نوبت به رضا پهلوی رسید و بازنگری در افکار و آرائمان:
باید اذعان کنم که در نخستین تجربیاتِ عینی که رضا پهلوی را در تلویزیون دیدم خدا را گواه می‌گیرم که هیچ! از حرف‌های اونمی‌فهمیدم چرا که " من" و دوستانم احساس می‌کردیم که حرف‌های او معنی ندارد! زیرا که نسل من عادت به جذبه پذ‌یری کرده بود و نسل من عادت داشت که خطیبِ سیاسی و اجتماعی را عصبانی و هیجان‌زده یا در حالت برعکس در فضای طومانینۀ مذهبی محور ببیند، بقول خودمون: نسلِ من آخرِ افراط و تفریط بود، نسل من عادت داشت که خطیب را در اثبات آراءِ خود مستعد در استفادۀ انواعِ دشنام و تخریب‌ها ببیند، نسل من عادت داشت که خطیب را با جذبه و مترصد به "مقابله به مثل" ببیند، نسل من عادت داشت که خطیب را مقبول و در جای حق نشسته ببیند ( هر چند به توهم اما در آن جایگاه ببیند )، نسل من عادت داشت که خطیب را اصولا قدسی بشمارد و با او فاصله داشته باشد، نسل من عادت داشت که خطیب را مردِ رند و پشتِ هم انداز و "رایت دلخوش کن" ببیند و در آخر نسل من عادت به داشتنِ " خطیب" بجای کنشگرِ اجتماعی و یا سیاسی داشت حال آنکه رضا پهلوی در صحبتش نرمش داشت و با استفاده از همین اعتدال در صحبت هیچ‌گاه از مسیرِ منطق‌محوری و البته " مردمسالاری " که اوایل درکش نمی‌کردم و امروز هم شاید واقعا آنرا آنطور که او بر تار و پودش مسلط می‌نماید درک نمی‌کنم، دور نمی‌شد تا جایی‌ که او آنچنان به ما نزدیک بود که فهم او برای نسل من سخت می‌نمود!! و اما بتدریج بر اساسِ تقابل با همان قاعدۀ جامعه شناختی بالا فهمیدیم " شاید کمی دیر" که همانا راهِ اوست که مرهم دردهای نسل من است. نسلی که باید الگوهای با جذبه را بکناری بگذارد و از مقابله به مثل و قصاص احتراز جوید و دیگر چشمانِ نافذِ رضا شاه ها او را به انجامِ کاری هدایت نکند و این ارادۀ استدلال محورِ او باشد که مبادرت به ساختن و قبول تکثر و اتحاد ورزد و نه جاذبه‌های نمایشی و یا ایدئولوژیک. امروز نسل من بسیار مسرور و خوشحال است که توانسته از رضا پهلوی بعنوان کنشگر سیاسی/اجتماعی درس‌هایی ستبر در محدودۀ روامداری بیاموزد و البته قشنگ‌ترین نتیجه‌گیری در اینجاست که در حالیکه رضا پهلوی می‌توانست میراثدار جذبه‌های پدران خود باشد به آن تحول عظیم دست زده و خود را از گزندِ هر آنچه که سد راهِ ما ایرانیان برای رسیدنِ به تکثر و مردم سالاریست آلایش کرده است. و این درس بزرگیست که از او برای بنا نهادنِ اتحادی بزرگ با کمکِ او آموخته‌ایم.

هاشمی رفسنجانی، گرفتار برزخ سياسی که خود باعث آن شده

اکبر هاشمی رفسنجانی، سياستمداری که اين روزها در عرصه سياسی ايران روزگار دشواری را می گذراند و معلوم نيست تا اسفندماه، آخرين سنگر خود را در مجمع تشخيص مصلحت نظام بتواند حفظ کند.
در روزهای گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی بازگشت از خطا و رجوع به مردم را راهکار عبور از مقطع سخت کنونی دانسته است.
مهدی مهدوی آزاد، تحليلگر مسائل سياسی ايران در آلمان، در گفت وگو با راديو فردا می گويد: «متاسفانه آقای هاشمی رفسنجانی در يک برزخ سياسی خودساخته گرفتار شده است.»
وی می افزايد: «يعنی (اکبر هاشمی رفسنجانی) نه شهامت و شجاعت پيوست صريح و روشن به منتقدان و مخالفان داخل حاکميت را دارد و نه توان و انگيزه ای برای بازگشت به آغوش آقای خامنه ای و دفاع همه جانبه از حاکميت مطلقه آقای خامنه ای را.»
به نظر آقای مهدوی آزادی، «هاشمی رفسنجانی در حالی برای عبور از مقطع کنونی راهکار ارائه می دهد که به راهکارهای او در آخرين نماز جمعه در سال ۸۸ از سوی حکومت هيچ توجهی نشد.»
آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی در سخنانی گفته بود: «من فکر می کنم برای آينده، برای اتحاد ما، برای جلوگيری از خطر نظام، لازم نيست در اين شرايط ما افرادی را با اين نامی که الان هست در زندان داشته باشيم.مسئله بعدی اين است که با آسيب ديدگان اين حوادثی که اتفاق افتاد بايد همدردی و دلجويی شود. با آنهايی که عزادارند.»
بعد از آن روزهای سخت هاشمی رفسنجانی همچنان ادامه يافت و هر روز موقعيت سياسی او در عرصه قدرت سياسی ايران ضعيف تر شد، تا جايی که منتقدان او در عرصه عمومی، خواستار برکناری او از مجلس خبرگان رهبری شدند.
از جمله احمدرضا حاجتی، امام جمعه موقت اهواز که گفته بود: «جناب آقای بزرگوار! صاحب عنوان! صاحب سابقه! چرا پای در جای پای زبير داری می گذاری؟ چرا پای در جای پای طلحه داری می گذاری؟ چرا حرف هايی که از حلقوم شما بيرون می آيد يا برخی از اين حرف ها را دشمن تکرار می کند و به آنها افتخار می کند؟ دل ما خون است. ما از مجلس خبرگان رهبری انتظار داريم. اين مقدار که ما احساس می کنيم رياست مجلس خبرگان رهبری برازنده جناب آقای هاشمی رفسنجانی نيست. »
اکبر هاشمی رفسنجانی جايگاه خود را هم بر رياست مجلس خبرگان رهبری از دست داد و به قول صادق زيبا کلام، هاشمی رفسنجانی قطار سياسی جامعه ايران مدتهاست که مسافری به نام هاشمی رفسنجانی را پياده کرده است.
البته صادق زيبا کلام برای هاشمی رفسنجانی خواهان نقشی همچون سر الکس فرگوسن، سر مربی تيم منچستر يونايتد انگليس است.
اين تحليل گر سياسی معتقد است در عرصه قدرت سياسی ايران اين تنها هاشمی رفسنجانی است که می تواند همانند آقای فرگوسن ، وقتی بين هافبک ها، خط ميانی و حمله انسجام وجود ندارد، آنها را سامان دهد و به خوبی اين نيروها را با هم جمع کند.
مجيد محمدی، تحليلگر سياسی ايران در آمريکا اما می گويد: «من با اين گفته مخالف هستم. چون معتقدم که جمع کننده بازی کسی است که بر همه اطراف و جوانب بازی نفوذ دارد.»
وی می افزايد: «عصر آقای هاشمی رفسنجانی هم برای دستگاه رهبری و هم برای تيم آقای احمدی نژاد که امروز دولت را در اختيار دارد، هم برای سپاه و هم برای بخش عمده اقتدارگرايان سنت گرا در ايران به پايان رسيده است.»
به گفته آقای محمدی، «هاشمی رفسنجانی فقط نفوذ اندکی بر طيف کوچکی از اصلاح طلبان دارد و همچنين نفوذ اندکی بر طيف بسيار محدودی از موتلفه و جامعه روحانيت مبارز دارد.»
وی می گويد: «من آقای هاشمی را يک نوع بازنشسته سياسی می دانم.»
در ديگر سوی اين ماجرا منتقد به نام اکبر هاشمی رفسنجانی قرار دارد. عباس عبدی. آقای عبدی روز يکشنبه در روزنامه روزگار نوشت: «اين که هاشمی رفسنجانی ديگر در عرصه عمومی و ورزشگاه ۷۰ ميليون نفری مردم و همچنين عرصه قدرت و نخبگان بتواند بازی کند، خيال خام و باطلی است.»
عباس عبدی معتقد است اکبر هاشمی رفسنجانی تنها می تواند نقش کاتاليزور سياسی را داشته باشد ، بين سطح نخبگان و عرصه عمومی قدرت.
مجيد محمدی، تحليل گر سياسی ايران اما می گويد: «نقش کاتاليزور برای آقای هاشمی رفسنجانی برمی گردد به اين ماده ای که می خواهد ميان مواد ديگر قرار بگيرد و آنها را ترکيب کند، بايد با هر کدام نسبت و نقطه اتصالی داشته باشد.»
وی می افزايد :«آقای هاشمی در عرصه عمومی بخش عمده ای از محبوبيت خودش را از دست داده است. حتی در ميان نخبگان سياسی.»

شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۰

نقض حقوق بشر

 ایران در راس تمام اخبارجهان بوده و باز هم ایران بیشترین اعدام در کل دنیا را داشته هر هشت ساعت یک اعدام؟ دنیا به حیرت در امده است ازاین همه شقاوت .سازمان ملل ایران را در رده کشورهای غیر آزاد جهان قرار داده و پس از جریانات انتخابات دهه هشتم و سرکوب معترضین در سال 1388و ربوده شدن صدها فعال سیاسی در جریان انتخابات 2009و محاکمه و زندان شدن عده زیادی که همچنان نیز ادامه داشته و چون این رژیم نمیتواند مخالقین خود را در خود جای داده و با آنها به مذاکره و تبادل نظر داشته باشد همچنان به زندانی کردن فعالان مدنی و مخالفان ومحاکمه های تازه ای علیه اقلیتهای مذهبی در ایران دست زده که این خود با موج اعتراضات داخلی و خارج از کشور روبرو گشته است .به گزارش خانه آزادی کشورهايی که در آنها آزادی‌های کمی وجود دارد ۶۰ مورد يا ۳۱ درصد کشورهای مورد بررسی هستند. يک ميليارد و ۴۸۷ ميليون نفر در اين کشورها زندگی می‌کنند.در اين گزارش اعلام شده که دمکراسی‌های مبتنی بر انتخابات از ۱۲۳ کشور در سال ۲۰۰۵ به ۱۱۵ کشور در سال گذشته ميلادی سقوط کرده است. آرچ پودينگتون، مدير بخش تحقيقات فريدم هاوس، گفته است: «رژيم‌های مستبد در صورتی که جهان خارج عليه آنها واکنشی نشان ندهد دست واکنش بازتری برای خاموش کردن منتقدان داخلی خود خواهند داشت. کشورهای غير آزاد در گزارش فريدم هاوس ۴۷ مورد اعلام شده که ۲۴ درصد کشورهای جهان يا دو ميليارد و ۵۰۰ ميليون نفر را در بر می گيرد. در اين گزارش اعلام شده که دمکراسی‌های مبتنی بر انتخابات از ۱۲۳ کشور در سال ۲۰۰۵ به ۱۱۵ کشور در سال گذشته ميلادی سقوط کرده است. خانه آزادی، کشورهايی چون برمه، اريتره، ليبی، کره شمالی، سومالی، سودان، ترکمنستان و ازبکستان را در زمره بدترين کشورها از نظر ميزان آزادی‌های مدنی و حقوق سياسی معرفی کرده است که پايين‌ترين نرخ را در جهان دارا هستند. اما با توجه به اینکه کشور ایران یک کشور مبتنی بر اصول اسلامی است وهمچنین این اصول بر پایه دین و شریعت میباشد لذا هیچ گونه تعیر و یا در چهت تکمیل و یا باز نگری در قوانین آن نمی توان داد و همینطور که میدانیم اصولی که به نام خدا و کتاب مقدس می آید لاتغیر میباشد . و این بزرگترین مانع بر سر رعایت کردن حقوق انسانی و مطابق با موازین عرف بین المللی در رابطه با رعایت حقوق اولیه فردی و اجتماعی مبباشد . حکم اعدام و سنگسارو قطع دست وپا ویا در آوردن چشم یا ازدواج دختر در سن نه سالگی و تعدد زوجات و چند همسری برای مرد حجاب اجباری زنان و...جزو قوانین غیر قابل تغیر در اسلام میباشد . که متاسفانه این قوانین برای هزار وچهارصد سال پیش بوده و نه برای دنیای امروز که متکی به ارزشهای فردی واچتماعی میباشد . و در طی سی ویک سال که از عمر این رژیم قرون وسطائئ میگذرد و با اعمال این احکام جامعه رو به یک قهقهرا و پس روی و بعضا نه تنها در جامعه هیچ گونه عدالت اجتماعی برقرار نگردیده است بلکه با این نوع قوانین مردم به یک مبارزه آرام و مداوم برای رسیدن احقاق حقوق حقه خود نموده اند رشد بی سابقه آگاهی مردم در رابطه با مبارزه با احکام دینی وهمچنین پی بردن به ماهیت رژیمهای مذهبی و دینی و همچنین مردم خواهان آرادی اندیشه و اجتماع میباشند که این این دو در موازات هم بوده و یک دیگر را تکمیل میکنند و نمیتوانند از یک دیگر چدا باشد . وبرای داشتن کشوری مطابق با معیارها وارزشهای اجتماعی و فردی باید مبارزه کرد واین مبازره راه طولانی دارد ویک شبه نمیتوان به آن تحقق یافت باید ریشه جامعه این پدیده مذهب را از خود دور کرده و بعد دوباره به بازسازی خود پرداخته که این خود یک پروسه طولانی میباشد و ما نه پرچمهای سرخ وسبز و نه یا شعارهای عوام فریبانه بلکه با ساختن زیر ساخت چامعه که همان تغیر افکار و اگاهی مردم در رابطه با خواستهای اجتماعی و انسانی میباشد و این مهم در کشورهای اروپائی سالها بعد از رنسانس بوجود آمد و در ایران هم امید داریم که اصولی و نه با شور وشوق افکارهای سرخ وسبر و ....و بعد هم افول سریع آن به وجود میآید بلکه با رشد وآکاهی مردم از خواست اجتماعی بوجود خواهد آمد که در دراز مدت ونه کوتاه مدت این میسر خواهدشد وبه امید رشد وبلوغ فکری جامعه و دریافت خواست تک تک اجتماع و افراد اجتماع برای رسیدن به جامعه ای ایده آل با ارزشهای فردی و اجتماعی . جامعه در حال تغیر است و این مهمترین نکته این مسئله است و همچنین مهاجرت ایرانیان و برخورد با جوامع اروپایی و قوانین حاکم بر این کشورهای . به یک آکاهی نسبی رسیده ایم حال باید منتظر به مرحله اجرا در آمدن این آکاهی که خود احتیاج به زمان دارد را باشیم . و این آکاهی باید در ریشه های متعصب اجتماع رسوخ کند تا بتوان حامعه را تغیر داد و میدانیم که جامعه ایران در حال دگرگونی است که ملموس بوده و باید منتظر به نتیجه نشستن این آگاهی باشیم و برقراری دمکراسی در ایران . به امید اگاهی مردم و رشد فکری و احتماعی انها برای رسیدن به ایده الهای انسانی و اجتماعی .

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۰

فشار به زندانيان سياسی زندان گوهردشت


دژخيمان رژيم آخوندی سهميه غذای زندانيان سياسی را از نظر کمی و کيفی، کاهش داده اند. بنا به گزارشهای دريافتی شام زندانيان سياسی که از يک عدد تخم مرغ و يک عدد سيب زمينی و نان تشکيل شده بود حذف شده است و به جای آن به يک حلوای پانزده گرمی با يک نان کوچک ماشينی تبد يل شده است. به همين نسبت ساير وعده های غذايی آنها نيز تقليل يافته است.