چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۰

همه ی عمر در خون و دروغ رقصیدیم


Image and video hosting by TinyPic
واژه ای که از همه ی واژه ها بیشتر دیدیم و شنیدیم انقلاب بود . تلویریون را که روشن میکردیم صحبت از انقلاب بود به خیابان که میرفتیم ناخوداگاه گذارمان به انقلاب می افتاد. در مدرسه هم موضوع انشاء انقلاب بود . واژه ی جالبی است انقلاب!
من و تو هنوز هم که هنوز هست انقلابی هستیم و به دنبال یک فرشته میگردیم که بیاید و ما را از دست دیو نجات دهد
یادت هست ؟ نسل ما همه ی عمرش را مشغول ورق زدن کتابهای سفید بود . ما برای مردن و کشته شدن الگو داشتیم
یاد گرفتیم که خیلی از کارها را اگر انجام دهیم ،گناه کردیم و از صبح تا شب در همان دوران کودکی به این فکر میکردیم که
چگونه از زیر بار این همه گناه شانه خالی کنیم!
امام آمد ! همه چیز از این دوکلمه شروع شد . امام آن موقع آمد، زمانی که من و تو متولد نشده بودیم و از همه چیز بی خبر بودیم و دستمان از دنیا کوتاه بود . حتی به استقبالش هم در فرودگاه مهر آباد نرفته بودیم . اما او آمده بود وهر کاری که خواست انجام داد و روزی که از این دنیا رفت ناراحت شدیم زیراکه تلوزیون سیاه و سفید خانه، کارتون مورد علاقه ی ما را پخش نمیکرد ولی بقیه زیاد ناراحت نبودند ، امتحانات لغو شده بود و یک هفته همه چیز تعطیل بود!
اما یادگاری های امام ومیراث شوم او تمام شدنی نیست و به قیمت تمام زندگی ما تمام شد.
ما کتابهایی را میخواندیم و امتحان میدادیم که نیم ساعت پس از اتمام جلسه ی امتحان تمام محتویات آن را از حافظه ی خود پاک میکردیم ولی یک چیز را بخوبی یاد گرفتیم و آن سرگردانی در مفهوم شناخت از ماهیت خودمان بود.ما یاد گرفتیم که آزادی و دموکراسی را تنها میتوان از پشت نِقاب دین و تَشَیُع نِظاره کرد ولی هر چه گشتیم به جای آزادی و دموکراسی توهین و تحقیر و تقلب و زندان و شلاق نصیبمان میشد. 
ما دچار نگرش بدبینانه به اطرافیانمان و خشونت تحمیلی از طرف حاکمیت شدیم و یاد گرفتیم که کاری را بدون بد و بیراه گفتن و داد و فریاد نمیشود انجام داد.
ما برای لباس پوشیدن خندیدن و موسیقی گوش کردن هم یاد گرفتیم که گناهکار باشیم و هَنجار شکن باشیم 
برای زندگی کردن و دوست داشتن مجبور شدیم که دروغ بگوییم و به جای زندگی در واقعیتها ، مدام در خیالات خود برقصیم
قربانی خشونت شدیم و دیدیم که کودکان را هم میشود از چوبه های دار آویزان کرد و عجبا مردمی را هم دیدیم که برای حلق آویز شدن یک کودک در ساعت ۴ صبح صلوات میفرستند و هورا میکشند.
همه ی عمر میدانستیم که در لجن زار حاکمیت اسلامی فرو میرویم، ولی دستهایمان را به هم نمیدادیم چون به ما یاد داده بوده اند که تنها و تنها باید دروغ بگوییم و به هم خیانت کنیم. درست است ما مردمی هستیم که یک روز در میدان کاج چاقو خوردن و جان دادن یک هموطن را به تماشا مبنشینیم و یک روز در همان میدان بر علیه خودکامگی و استبداد ، صحنه های استقامت و ایثار را می آفرینیم .آن لحظه تحقیر نشدیم و به یکدیگر به چشم بدبینی نگاه نکردیم ،به دنبال انتقام نبودیم و از ریختن خون و انتقام جویی سخن نمیگفتیم . زیرا که دریافته بودیم که محصول انتقام و انتقام جویی و پاشیدن بذر نفرت ،همان خواهد بود که در سال۵۷ عاید پدران و مادرانمان شده بود.
هر سال که ۱۲ بهمن فرا میرسد بوی مرگ و تباهی و اعدام و قبرستان هم با امام می آید
فردا امام می آید. به حرمت خون شهیدانمان باید کاری کنیم که امسال سال آخری باشد که امام می آید
و یک بار برای همیشه باید به این دور انتقام جویی و خشونت و دروغ پایان دهیم
همه ی عمر در خون و دروغ رقصیدیم ودر این میان بهترین فرزندان این مرزوبوم در زندانها جوانیشان را فدا کردند و یا جانشان را در طناب خودکامگی و جهالت این رژیم از دست دادند و ثروت های ملی این سرزمین توسط سرداران سپاه و دزدان بیت رهبری به یغما رفته و میرود. بار دیگر لازم است که دستهایمان را به هم دهیم و ثابت کنیم که نسل ما اگر چه سوخت و خاکستر شد اما در ادامه ی کوشش و همت کسانی که بیش از صد سال در راه دموکراسی و آزادی این سرزمین جان داده اند و تلاش کرده اند، در قُله های تاریخ این مرزو بوم ، پرچم آزادی و دموکراسی را به احتزاز در خواهد آورد. .
شاید فرصت ما برای با هم بودن بار دیگر فرا رسیده است و اینبار شرکت در یک تحریم فعال در آستانه ی انتصابات مجلس حاکمیت باشد . از ۲۵ بهمن تا روزآزادی !
زنده باد ایران 
پیروز باد مبارزات بدور از خشونت ملت ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر